لبخند خدا

شیرین زبونی های کودکم 8

1389/10/29 9:05
نویسنده : پرنیان
237 بازدید
اشتراک گذاری
بعد از قریب به یک ساعت آب بازی می خوام پسرک رو از حموم بیارم بیرون که پاشو می کوبه به کفهای توی تشت:می خوام خوردشون کنم ......بعد از کمی بازیه دوباره و  ریش درست کردن با کفها به مشت پر از کفش فوت می کنه: کفا رو قاچ کردم


مامان و بابا اومدن خونمون

متین رو به من: اینا مهمونن؟

من:بله مامان

متین: پس برم میوه بیارم!!!!



بعد از کلی صحبت راجع به این که پسرجان ملق زدن کار خطرناکیه خوب نیست و..

متین:ملق بزن

من: نمی تونم

متین: بیا کمکت کنم ملق بزنی!!!!!!



دیر وقته از وقت خواب پسرکم گذشته دراز کشیدم اونم نامردی نمی کنه و هر جور ژانگولر بازی بلده در میاره تا از سر و کله م بالا بره خوابم میاد و سر درد دارم واکنشی نشون نمی دم ...

آقای پدر: متین مامانتو اذیت نکن.

متین: آخه دوسش دارم!!!!!!!!!!!و برمی گرده منو نگاه می کنه و می خنده چشماش برق می زنه.

نتیجه اخلاقی این که وقتی بچه تون اذیتتون می کنه ممکنه هیجانات عاطفیش فوران کرده باشه! همین.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لبخند خدا می باشد