لبخند خدا

موسیقی و تئاتر

1389/10/29 9:05
نویسنده : پرنیان
213 بازدید
اشتراک گذاری

محرم آقای پدر برای متین یه طبل خرید . خیلی برای پسرکم جالب بود. هر وقت صدای دسته های سینه زنی رو می شنید بدو بدو می رفت طبلش رو بیاره و با هاشون بزنه.الان از این طبل استفاده ی دیگه ای هم می کنه هر وقت داییه متین می خواد سه تار بزنه متین هم می ره زودی طبلش رو میاره که یه همنوازی طبل و سه تار!!!!!!! داشته باشند. می تونم بگم ریتم رو خوب می شناسه و هماهنگی جالبی با سه تار داره خودش هم خیلی وقتها پیشنهاد می ده توی هم صدایی هم کم نمی یاره و خیلی با احساس !!!  همراهی می کنه. دفعه پیش که انقدر زد که آخرش گفت خسته شدم ولی بازم ادامه داد... این کار نیم ساعت سه ربعی سرش رو گرم می کنه و می شینه و من هم بدون دغدغه می تونم بشینم و یا کارام رو انجام بدم.


یه بازی جدید چند روزیه انجام می دیم بازی کلاغ و روباهه که خیلی هم دوست داره. آقای پدر براش ماسک یه روباه رو درست کرده و با عروسک کلاغ زاغی که داره این بازی رو انجام می دند...یه شعر تو کتاب دبستان داشتیم : زاغکی قالب پنیری دید به دهن بر گرفت و زود پرید  بر درختی نشست در راهی که از آن می گذشت روباهی ....خلاصه که آقا کلاغه قالب پنیری پیدا می کنه و پرواز می کنه و می ره رو درخت می شینه بهش میگه چه پری چه دمی و به قول متین چه  کفشای قرمز قشنگی چه بالهای سیاهی حالا آواز بخون و پنیر از دهن آقا کلاغه می افته و آقا روباه زود می ره برش می داره و در می ره کلاغ زاغی میره دنبال روباهه که آهای پنیرم رو بده ....

سه تاییمون این بازی رو دوست داریم.



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لبخند خدا می باشد